×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

تنها بودن بهتر از با هر کس بودن است

× عیبی نداره خودم تسبیح پاره میشم تو دستای فرشته بازم ستاره میشم
×

آدرس وبلاگ من

2kolbe.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/2kolbe

ما از مترسک هم فقیر تریم!!!!1

به نام خدا ی من و خدای تو و خدای همه


                           http://img.tebyan.net/big/1388/08/22313911913512713621616215893227226311816624.jpg

روستای ما کوچک بود .پدرم باغبان بود مادرم قالی داشت و ما هیچکس را نداشتیم   ما فقط مزرعه داشتیم ما گاو نداشتیم ما در روستا فقیر بودیم حتی فقیرتر از مترسکهای کدخدا چون او  در سرمای زمستان کت گرم داشت و لی پدرمن  حتی لباس گرم  هم نداشت....

ما سیب کاشتیم ما ذرت برداشتیم ما شبها لب حوض  انار گذاشتیم ما همه دستهایمان پینه داشت من 10  سال بیشتر نداشتم که پینه های  دستم بیش از 10 سانت بود ....

مادرم میگفت من عروسک بودم ولی عروسک نداشتم مادرم کم سواد بود ولی  قران میخواند به من درس یاد داد من کتاب داشتم داستان میخواندم ولی پول نداشتم مدرسه بود شهر نداشتم ولی با دختر کدخدا مشق مینوشتم ...

یک روز در مغازه ی حاجی حسن برنامه ی تلوزیون دیدم..شهر را نشان داد تا به حال ندیده بودم زیبا بود دخترها در ان برنامه عروسک داشتند  فامیل داشتند پول داشتند میوه میخوردند میوه نمیفروختند شاد بودند سرما نمیخوردند.انگار شهر بهشت بود و ما در جهنم

یک روزمردی از شهر امد سیب ها ی ما را خرید ذرت های ما را برد به جای ان به ما برنج داد گوشت داد ولی حق ما گاو بود حق ما پول بود ان هم پول زیاد ........پدرم بدهکار بود پدرم مریض بود پدرم مجبور بود............

سال بعد مادرم سخت مریض شد زمستان هوا خیلی سرد بود  و باران با ما قهر بود و ما به کلاغهای مزرعه  باختیم

ما زندیگیمان را باختیم ..............دیگر هیچ چیز نداشتیم پدرم خانه و زمینمان را  فروخت ما به شهر امدیم..ما برای درمان امدیم

پدرم یک خانه اجاره کرد مادرم در بیمارستان بستری بود ما دیگر شهری بودیم خوشحال بودیم اما غذا نداشتیم چون پول نداشتیم پدرم از مغازه برنج نسیه  میکرد پدرم  شبها روی بالش پشت به من گریه میکرد مادرم از درد ناله میکرد پول اجاره نداشتیم .....ما تنها بودیم  پدرم کار نداشت ولی باغبان بودیم پدرم گل کاشت من و هاشم گل می فروختیم هاشم  نام مرغ عشق من هست  هاشم فالها را برای من بر میدارد و به شما میدهد

به خاطر این بود که میگفتم ما متکدی نیستیم  ما گل میفروشیم  ما بنزهای شما را میشوییم  اما گدایی نمیکنیم حالا زودتر  من را پیاده کنید و این پول هم اگر گل نخریدید مال خودتان........................

نویسنده:احمد یزدانی اینم وبلاگم www.2kolbe.blogfa.com

به امید روزی که روستاهای محروم ما اباد شوند و مردهای شهر ما محصولات انها را به قیمت رایگان نخرند

                                      

چهارشنبه 21 بهمن 1388 - 2:17:57 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


ما از مترسک هم فقیر تریم!!!!1


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

4761 بازدید

1 بازدید امروز

0 بازدید دیروز

9 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements